جدول جو
جدول جو

معنی تایه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

تایه زدن
در تداول عامه، فراهم آوردن و ذخیره نهادن سرگین چارپایان سوخت حمام را. تلی از پهن خشک برای سوخت حمام کردن. رجوع به تایه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ کَ دَ)
تکیه دادن. تکیه کردن. (ناظم الاطباء). پشت دادن:
من فریفته گشته، به جهل تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول.
ناصرخسرو.
ای زده تکیه بر بلند سریر
بر سرت خز و زیر پای حریر.
ناصرخسرو.
عطسۀ تست آفتاب دیر زی ای ظل حق
مسند تست آسمان تکیه زن ای محترم.
خاقانی.
مزن تکیه بر مسند و تخت خویش
که هر تخت را تخته ای هست پیش.
نظامی.
گهی خوردن میی چون خون بدخواه
گهی تکیه زدن بر مسند ماه.
نظامی.
خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده
به پنج روز که در عیش و در تماشائی.
سعدی.
بر بالش دیبا تکیه زده. (گلستان).
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.
حافظ.
زند چون تکیه بر بالین ز من افسانه می خواهد
به این تقریب احوال دل دیوانه می پرسد.
شفائی (از آنندراج).
، اعتماد کردن:
بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی به سر.
خاقانی.
نفس که نفس بر او تکیه می زند باد است
به وقت مرگ بداند که باد می پیمود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
اندکی از ماست ترش شده را درداخل شیر جوشیده کردن تا به ماست تبدیل گردد و یا پنیر مایه را داخل شیر کردن تا به پنیر تبدیل گردد.
- امثال:
مگر ماست به دهانت مایه زده اند، یعنی چرا جواب نگویی. (امثال و حکم ج 4 ص 1728)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ کَ دَ)
گرد آوردن و ذخیره نهادن سرگین ستور را بر بام حمام
لغت نامه دهخدا
تجدید شدن تجدید یافتن، خرم گشتن شاد شدن، با رونق شدن با طراوت گشتن، جوان شدن جوان گشتن، بار دیگر پس از فراموشی بیاد آمدن بخاطر آمدن، حیات تازه یافتن زنده شدن، حادث شدن پدید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن، مبادله کردن جنسی با جنسی عوض کردن چیزی باچیزی (و بیشتر در کتاب مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسه زده
تصویر تاسه زده
مبتلی به تاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایره زدن
تصویر دایره زدن
حلقه بستن، نواختن دایره
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه زدن حلاجی کردن پنبه. توضیح بعضی این ترکیب رامحرف (پخته زدن) دانند. یا تخته زدن دکان. بستن دکان تعطیل کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
بسیار سخن گفتن در هنگام خرید برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه غش کند پری زده مصروع سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
کوک زدن پارچه دوختن شکاف جامه، دوختن انساج و محل شکافتگی عضو پس از ختم عمل جراحی بخیه کردن، یا دورادور بخیه زدن، شلال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تر و تازه نازک تن -1 تنی تر و تازه و جوان بدنی لطیف و با طراوت، دارای بدنی تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
مؤسّسةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
Truss
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
tracer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
membuat penopang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
связывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
verstricken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
споруджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
wzmacniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
支撑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
tracionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
irrigidire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
trazar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
versterken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
जोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
สร้างเสา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
ستون بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
ত্রাস তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
kujenga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
direk desteklemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
トラスを作る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
ליצור קשת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
지지대 만들다
دیکشنری فارسی به کره ای